خرید برای عید
یکی از روزای آخر اسفندماه با خاله جون وحسین جون ویکتاجونی رفتیم آزادشهر واسه خرید لباس عید
اونم با آژانس!!آخه بابایی نبود مامانی کالسکه رو هم برداشته بود چقدر کالسکه سواری کیف میده
وقتی مامانی داخل فروشگاه می رفت نمیتونست همه جا منو با کالسکه ببره واسه همین من
رو داخل کالسکه جلوی در میذاشت(چه کار خطرناکی!) خودش می رفت داخل البته من با یکتا جون
وحسین جون بودم وخودشم تند تند بهم سر میزد اما منم کلی جلب توجه می کردم وهمه دورم جمع
می شدن و باهام میخندیدن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی