دومین سفر
بله دومین سفر بنده بازم به سمت بیرجنده روز دوشنبه 28 اسفند ماه به سمت بیرجند حرکت کردیم
قرار بود عمه فاطمه هم از بیرجند به مشهد بیان ویه جا از راه رو باهم قرار بذاریم همدیگه
رو ببینیم مامانی واسه ناهار تو راهمون پیراشکی درست کرده بود اما حیف که عمه یه روز سفرشون
به تعویق افتاد اما خب خاله طاهره(خاله جون مامانی) رو تونستیم توی راه ببینیم اکرم خاله معتقد بود
من خیلی تغییر کردم وکلی واسه خودم بزرگ شدم راستی قبل از حرکتمون رفتیم خونه مامان جون
هم واسه خداحافظی وهم اینکه آقا مرتضی پسر خاله مامانی از تهران اومده بود، منم چون واسه اولین
بار آقا مرتضی رو میدیدم حسابی براش خندیدم اونم که عشق بچه!! حسابی از دیدن من ذوق کرده
بودوچند تا عکس هم ازم گرفت خوبه که پسرم اگه دختر بودم میگفتن چشمش به پسر مجرد افتاده
نیشش تا بنا گوش وا شده!!