آماده شدن واسه تحویل سال
با رسیدن به خونه بابابزرگ خانواده عمو مهدی و عمه هاجر هم آمدن که سال تحویل رو دور هم باشیم
همه در تکاپو بودن غیر از من وفاطمه جون که راحت دراز کشیده بودیم نکته قابل به عرض اینه که ما واسه
اولین بار بود که فاطمه جونو می دیدیم اینطور که بقیه می گفتن فاطمه کپ باباشه خلاصه یکتا به کمک
مامانی وزن عمو وعمه وعزیزجون سفره هفت سین رو انداختن ولحظه تحویل سال همه مون دور سفره جمع بودیم بعد یه دفعه ای که بعد از یه سکوت چند دقیقه ای وزمزمه های زیر لبی بود همه پاشدن وشروع کردن به روبوسی ومبارک باد واینکه سال خوبی داشته باشین
بعد هم همه شون یکی یکی منو فاطمه ومحمدشایانو دست به دست کردن
وبوسیدنمون بااینکه 2 روز بود که همه باهم بودیم !!
من که سر درنیاوردم ایشالله بزرگ شم میفهمم چرا!!!!!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی