تولد من
توی اتاق عمل مامانی روی تخت دراز کشید متخصص بیهوشی به مامانی گفت: یه نفس عمیق بکش
مامانی هم یه نفس کشید ودیگه خوابش برد ، وقتی خانم دکتر منو از تو شمک مامانی بیرون آورد
مامانی اصلا متوجه نبود راحت خوابیده بود پرستارا هم که دیدن من گرسنه هستم منو بردن بخش نوزادان
اونجا بهم شیرحشک با سرنگ بهم دادن ساعت 4 بعدازظهر که مامانی به هوش اومد منو بردن پیشش نمی دونین از دیدنم چقدر خوشحال شد!!! چه مامان مهربونی
وزن تولدم3/350 قد49 دور سر36
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی